برای حسين درخشان

حسین درخشان خواسته بود برای مرتضوی نامه بنويسند، من گفتم به‌جای مرتضوی، یک نامه‌ی سرگشاده برای خودش بنویسم، هرچند که می‌دانم اگر برایش بفرستمش سر از سطل زباله‌ی ویندوزش در می‌آورد، اما باز هم به گذاشتن خالی‌اش در این‌جا اکتفا نکردم و برایش فرستادمش.
نشسته آن سر دنيا و هی اُرد می‌دهد، پشت سر هم می‌گويد لنگش کن. يکی نيست بگويد آخر خودت چه‌کار کردی تا حالا؟ هر از گاهی بین دری‌وری‌هايی که نوشته از بقيه خواسته که بروند یک‌جایی به او رای بدهند يا به گوگل ميل بزنند تا وبلاگ آقا در بين خبرنامه‌هايی که توسط گوگل خوانده می‌شوند قرار بگيرد يا از همين چيز‌ها. تا حالا حتا يک گام مثبت برای يک نفر برنداشته که هيچ، باعث دردسر خيلی ها هم تا حالا شده است.
آقای‌حسین شنیده‌ام وقتی از تو خواستند از چند نفر وبلاگ‌نویس حمایت کنی گفتی: "مگر هر کسی که چند خط نوشت و دو سه نفر هم برایش کامنت گذاشتند یعنی وبلاگ نویس است؟" نمی‌دانم وبلاگ نویسی را چه‌گونه تعریف می‌کنی، شاید به نظرت کسی وبلاگ نویس باشد که توسط "حسین درخشان" تایید شده باشد. اما به نظر من که هر کس خواست عقایدش را در یک وبلاگ بنویسد، وبلاگ نویس است. حالا چه شما قبولش داشته باشی چه نه.
تازگی‌ها ناراحت بودی چرا بی‌بی‌سی با گویا قرارداد بسته و تیتر اخبارش را آن‌جا هم منتشر می‌کند، به نظرم رسید ناراحت بودی که چرا با تو قرارداد نبسته‌اند، من یک دلیل دارم، خبرنامه‌ی گویا از تمام هم‌وطن‌هایش چه هم‌فکرش بودند چه نه، حد‌اقل به ظاهر، دفاع کرده و خواستار آزادی همه جور بیان بوده، بر عکس تو که از هر کس قبول نداشتی حتا اگر شکنجه هم شده بود، دفاع نکردی که نکردی.
خیلی چیزها هست که می‌خواهم بنویسمشان، اما وقتی به تمام‌شان فکر می‌کنم، حوصله‌ام سر می‌رود، پس حوصله‌ی تو را هم سر نمی‌برم و در آخر فقط یک نقل‌قول از اردلان، نويسنده‌ی سابق وبلاگ آبی آن روزها که اولین وبلاگ نویس بازداشت شده بود و ناراحت بود از عدم حمایت توسط درخشان، نوشت: حسین جان، اگر يکی از همين روزها از خانه بیایی بيرون و وسط ميدان شهر داد بزنی من "حسين درخشان" هستم فکر می‌کنی چند نفر تو را بشناسند؟ اما تمام آن‌هايی که توسعی می‌کنی کوچک جلوه‌شان دهی مطمينن از تو سرشناس تر هستند.


-->